یکی بود یکی نبود.مادر بزرگ یه باغچه قشنگ داشت که پراز گلهای رنگارنگ بود.
 
ازهمه ی گل ها زیباتر گل رز بود.

البته اون به خاطر زیباییش مغرور شده بود و با بقیه گل ها بدرفتاری می کرد.

یک روز دوتا دختر کوچولو و شیطون که نوه های مادربزرگ بودند به سمت باغچه آمدند. یکی از آن ها دستش را به سمت گل رز برد تا آن رابچیند، اما خارهای گل در دستش فرو رفت.

دستش را کشید وباعصبانیت گفت: اون گل به دردنمی خوره! آخه پرازخاره. مادربزرگ نوه ها را صدازد آن ها رفتند.

اما گل رز شروع به گریه کرد. بقیه ی گل ها با تعجب به او نگاه کردند.

گل رزگفت: فکرمی کردم خیلی قشگم اما من پراز خارم!

بنفشه بامهربانی گفت: تو نباید به زیباییت مغرور می شدی. الان هم ناراحت نباش چون خداوند برای هرکاری حکمتی دارد. فایده این خارها اینست که از زیبایی تو مراقبت میکنند وگرنه الان چیده شده وپرپرشده بودی!


گل رز که پی به اشتباهاتش برده بود باشنیدن این حرف خوشحال شد و فهمید که نباید خودش رو با دیگران مقایسه کنه و هر مخلوقی در دنیا یک خوبی هایی داره.

بعد هم گل رز قصه ما خندید و با خنده او بقیه گلها هم خندیدند و باغچه پر شد از خنده گلها

امیدواریم این داستان قشنگ را برای بچه ها بخوانید و به آن ها یاد بدهید داشته های خودشان را با دیگران مقایسه نکنند.

داستان کوتاه کودکانه ونوس و باران

معرفی کتاب داستان کودک: مجموعه ۸ جلدی کتاب‌های رامونا

معرفی ۹ کتاب داستان و رمان کودک از رولد دال

معرفی قصه و کتاب داستان برای کودکان دبستانی ۷ تا ۱۲ ساله

قصه ی نی‌نی و سنجاب کوچولو

قصه ی شیر و آدمیزاد

قصه روباه و کلاغ

گل ,ها ,رز ,باغچه ,یکی ,دستش ,گل رز ,گل ها ,آن ها ,دیگران مقایسه ,و با

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

The Star In Our Sky تجارت jelvecbaharan عطر زندگی بانو سین :) smsreson2 مطالب اینترنتی دانلودها شرکت پترو رعد ایمن سَـــبیل الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم